معنی از شاهان سلجوقی

حل جدول

از شاهان سلجوقی

ملکشاه، آلب ارسلان

سنجر


نام شاهان سلجوقی

ارسلان

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

سلجوقی

(صفت) منسوب به سلجوق. هر یک از افراد سلسله سلجوقی و خاندان سلجوقی جمع: سلجوقیان سلاجقه.

لغت نامه دهخدا

سلجوقی

سلجوقی. [س َ] (ص نسبی) منسوب به سلجوق و سلجوقیان و سلاجقه است.


چغری سلجوقی

چغری سلجوقی. [چ ِی ِ س َ] (اِخ) چغری بک سلجوقی. ابوسلیمان داودبن میکائیل بن سلجوق، برادر طغرل سلجوقی و پدر الب ارسلان. امیرجغری. میرجغری. و رجوع به چغربیک و چغری بک شود.


شاه شاهان

شاه شاهان. [هَِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) شاهی که ممتاز از شاهان دیگر باشد که بارزتر و و برتر از شاهان باشد. که بر شاهان خرد سمت سروری داشته باشد. شاهانشاه. شهنشاه. شاهنشه. شاهانشه:
که با شاه شاهان فلک داد کرد
دل خان خانان بدو شاد کرد.
نظامی.
چو رخت از بر کوه برد آفتاب
سر شاه شاهان درآمد بخواب.
نظامی.
وگر باشد ای یار فرخنده خوی
بجز شاه شاهان تو دیگر مجوی.
سعدی.
رجوع به شاهنشاه شود.


داود سلجوقی

داود سلجوقی. [وو دِ س َ] (اِخ) رجوع به داودبن محمودبن ملکشاه شود.


سنجر سلجوقی

سنجر سلجوقی. [س َ ج َ رِس َ] (اِخ) رجوع به سنجر (سلطان) و سلجوقیان شود.


مسعود سلجوقی

مسعود سلجوقی. [م َ دِ س َ](اِخ) ابن عزالدین کیکاوس. رجوع به غیاث الدین(مسعود...) شود.

مسعود سلجوقی. [م َ دِ س َ](اِخ) ابن قلج ارسلان. از سلجوقیان روم بود و از سال 539 تا 558 هَ.ق. حکومت کرد.

مسعود سلجوقی. [م َ دِ س َ](اِخ) ابن کیقباد ثالث، ملقب به غیاث الدین. از سلاجقه ٔ روم. رجوع به غیاث الدین(مسعود...) شود.

مسعود سلجوقی. [م َ دِ س َ](اِخ) ابن محمدبن ملکشاه، مکنی به ابوالفتح و ملقب به غیاث الدین. رجوع به غیاث الدین(مسعود...) شود.


عضدالدین سلجوقی...

عضدالدین سلجوقی. [ع َ ض ُ دُدْ دی ن ِ س َ] (اِخ) الب ارسلان فرزند چغری بیک. رجوع به آلب ارسلان (محمدبن داود) شود.

معادل ابجد

از شاهان سلجوقی

574

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری